انگار.......
24 خرداد 1397 توسط زهرا خلجي
انگار……روز عید است وبعداز یک ماه روزه داری با قدم های اهسته وپراز امید به جایگاه نمار عید گام برمیدارم .دلم پراست از توکل پراست از قرب پراست از یاد خدا وهرانچه مرا با او اشتی داده وچقدر اولین روز این لحظه زیبا بود .انگار همین دیروز بود ان روز..اری قدم به قدم که نزدیک میشوم دلم شورش شعورش وتپیدنش بیشتر میشود .الله اکبر و……چه لحظات آشنایی انگار که قبلا این لحظات را دیده ام ودرک کرده ام .فکر میکنم که قیامت است ومن سربلند ار وفای به عهد در پیشگاهش حاضر شده ام .کاش در تمام عمر چنین حسی را داشته باشم.کاش لحظه حضور همین طور باشم وکاش هرگز نگویم انگار نه انگار